بسم الله الرحمن الرحیم
صدای پای خدا می رسد به گوش بیا
سبو به دست و غزل خوان و باده نوش بیا
(سبو به دست همین دستایی که میاری بالا)
بگیر بیرق میخوانه را به دوش بیا
به بزم آمدن پیر می فروش بیا
دوباره صحبت هل من مزید آمده است
خدای عشق در انسان پدید آمده است
ندیده جوشش شعری جدید می آید
به قفل بسته دلها کلید می آید
کسی که دل به هوایش تپید می آید
خبر دهید به فطرس امید می آید
بیا که یاس مرام خدا فروخته است
شب رسید آقای بال سوخته است
( خدا رحمت کنه غلام علی رو می گفت:
فطرسو ببین داره پر می گیره
برگ آزادی از این در می گیره
منم از گناه پرم سوخته شده
چشم من به دست تو دوخته شده)
به تشنه ای که به دام سراب افتاده است
بگو که کشتی رحمت به آب افتاده است
فقط نه از سر فطرس عذاب افتادست
دهان هر چه گنهکار آب افتادست
پیاله ها همه از این شراب پر شده است
به هر کسی که نظر کرده است حر شده است
(فرمودند براتون هیچ کدوم ما مثل حر نیستیم که آقا نخواد، نگاهمون نکنه حرو نگاه کرد فرمود ارفع راسک با تک تکتون سید الشهدا امشب کار داره)
حسین...
حسین...
حسین آمده تا خلق رستگار شوند
به یمن گریه ی بر او فصل ها بهار شوند
حسین آمده تا قلب ها شکار شوند
به محض بردن این نام بی قرار شوند
حسین آمده با یک نگاه دل ببرد
وگرنه کیست از این رو سیاه دل ببرد
ز عرش گفت خداوند قادر منان
خموش باش جهنم که سوم شعبان
به جای آتش تو کرده رحمتم طغیان
حسین ماند و بس کل من علیها فان
بگو رسول به این خلق تا ابد گمراه
که من احب حسینا فقد احب الله
(حسین آقای من حسین حسین حسین... هر چقدر کارش داری بگو حسین آقای من حسین حسین حسین)
اگر چه شیر ز انگشت بحر می نوشد
و جبرئیل به جسمش لباس می پوشد
شهنشه است ولی با غلام می جوشد
مرا به خاطر روی سیاه نفروشد
کسی که رو به روی بنده اش گذاشته است
(وقتی غلام سیاش رو زمین افتاد از صبح ایستاده نگاه کرده ارباب سر همه اصحابو رو دامن گرفته هی گفت غلام یعنی برا تو هم میاد حسین. بعد به خودش می گفت نه تو غلامی رنگ صورتت سیاهه بوی بدنت با اینا فرق داره اونا آزادن تو غلامی بنده ای. یه وقت دید سرش از روی زمین بلند شد نه کاری با اصحاب کرد ارباب از ضمیر ها آگاهه می دونه این غلام چه آرزویی کرد تنها فقط با جونش حضرت علی اکبر این کارو کرد دیدن خم شد صورت به صورت غلام...)
کسی که رو به روی بنده اش گذاشته است
هوای نوکر خود را همیشه داشته است
(آقا جانم... خونه حضرت زهرا هم همینطوری گاهی می خندن گاهی گریه می کنن...)
خدا کند که مرا عاقبت به خیر کند
فدایی وهب و مسلم و بریر کند
مرا نگاه چو راهب میان دیر کند
به خیمه اش بکشاند مرا زهیر کند
(چه آروزهای قشنگیه...)
چنان حبیب در این خانه مو سپید شوم
شبیه جون روی پای او شهید شوم
(جان...)
اگر نبود حسینیه ما کجا بودیم
چنان کبوتر صد بام و صد هوا بودیم
هزار شکر که با او از ابتدا بودیم
(چه آروزیی؛ همتون این آروز رو دارید... می گید:)
شب ولادتش ای کاش کربلا بودیم
نشد کنار تو باشیم...
(آقا...)
نشد کنار تو باشیم از بد اقبالی است
دم ضریح تو صد حیف جایمان خالی است
(اما جای همه ی شما ها...)
دم ضریح تو اما دلی پریشان است
به روی سینه زند مادری که گریان است
(همین الان داره می گه ها...)
هنوز هم پسرم روی خاک عریان است
هنوز بین دو تا نهر آب عطشان است
چه کربلاست که آدم به هوش می آید
هنوز ناله زینب به گوش می آید
به سیل اشک عزادار ها دعا فرما
دیار و خاک مرا عاری از بلا فرما
و مردم را از بند غم رها فرما
از بند غم رها فرما...
فقط به درد و غم خویش مبتلا فرما
به دام سیل اگر این دیار افتادست
به دست سینه زنانت دوباره آبادست 2
عالی بود