#متن_روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_طاهری

«زمزمه امام زمان»

آرامش حقیقی چشم انتظارها
صبری بده به سینه ما بی قرار ها

این جمعه هم نیامدی آقا سر قرار
پایان نمی‌دهی به قرار و مدار ها

این امتحان ماست که با سختی فراق
سنجیده می‌شود تمام عیار ها

ما دل شکسته ایم و... (این که خوبه دل شکستگی در خونه خدا خیلی خوبه ولی بعدش خوب نیست...)

ما دل شکسته ایم و دلت را شکسته ایم
شرمنده ایم...
شرمنده ایم از غم این انکسار ها

یک ماه و نیم مانده که آماده ام کنی
ای مقتدای هر شبِ شب زنده دار ها

(برا شب زنده داری هات، امشب به بی بی التماس کن، ابی عبدالله بهش التماس دعا می‌گفت فرمود زینب جان حسین رو تو نافله های شبت فراموش نکن.
شده چند شبم تا شب های ماه رمضون نیمه های شب پاشو اگه خدا بهت توفیق داد نماز شب بخون هدیه کن به بی بی یه عدد ۶۹ هم بیار حالا لازم نیست العفو رو سیصد بار بگی ۶۹ بار به عشق حضرت زینب سلام الله علیها صلوات نذر کن یه کاری کنیم ان شا الله ماه رمضونمون یه خیر و برکت دیگه ای پیدا کنه)

یک ماه و نیم مانده که آماده ام کنی
ای مقتدای هر شبِ شب زنده دار ها

دنیای ما پر است از آمال و آرزو
آقا نجاتمان بده از این حصار ها

(آقا بدم، دلتو شکوندم می‌دونم...)

اما سرشت ما همه از خاک کربلاست
آقا عنایتی به حسینی تبار ها

(می‌دونم امشب دلتو کجاست!)

امشب دوباره در طلب زینبیه ایم
پرواز مان بده به سوی هم جوار ها

از ما مدافعان حرم انتخاب کن
ما را بده لیاقت آن سر به دار ها

.............

«زمزمه حضرت زینب»

تو بسترم حالا، دلم پریشونه
حال منو غیر از، خدا کی دونه

صداتو میشناسم، داری میای پیشم (2)
نذار دم آخر، دوباره تنها شم ...
دوباره تنها شم...
دوباره تنها...

حالا دیگه من، دلی ندارم
دلم کنارت مونده

سر تو شیکست، دلمو شیکست
اون نیزه ی وا مونده

(شب عاشورای حضرت زینبه، بایدم جنس گریه هات ناله هات فرق کنه)

تو گوشمه بازم، صدای فریادم
لحظه ی گودالت، نمیره از یادم

خودم دیدم قاتل، از کینه لبریزه
تنت توی صحرا، سرت روی نیزه

صدای منو همه شنیدن
بالای سرت داداش

منو میزدن، تو غصه نخور
فدای سرت داداش

غریب مادر، غریب مادر، غریب مادر، حسین (2)

من زینبم... (بذار یه خورده شعر برات بخونم زبون حال بی بی ادامه میدم)

«شهر روضه حضرت زینب»

من زینبم که زخمی بغض و بهانه ام
مضمون سرخ یک غزل عاشقانه ام

من روضه خوان حمله صد تازیانه ام
پروانه ام که سوخته ام کنج خانه ام

دستان درد آرزویم را به باد داد
یک آه سرد آرزویم را به باد داد

پاییز شد، هوای بهاری که داشتم
بر باد رفت، دار و نداری که...

ماندند کربلا کس و کاری که داشتم
پر پر شدند ایل و تباری که...

دستان روزگار مرا بی حسین کرد
من را اسیر داغ شه عالمیان کرد

...گفتم که فراق را نبینم دیدم...

من بودم و عزای بیابان کربلا
بچه یتیم های پریشان کربلا

بر روی نیزه ها سر عطشان کربلا
خون می گذشت از سر ایوان...

با یاد زخم های تنش گریه میکنم
هر شب برای پیرهنش...

(شب حضرت زینبه، و یضج الضاجون و یعج العاجون امشب مصداقشه باید دنبال ضجه کننده ها و گریه کننده ها و ناله کننده ها بگردی)

یادم نمی‌رود که دل از غصه ها گرفت
شلاق هایشان به تنم بی هوا گرفت

دیدم که چکمه ای به روی سینه جا گرفت
یک خنجر شکسته حسین مرا گرفت

دیدم سرش جدا شد و باور نداشتم
جای حسین کاش که من سر نداشتم

حالا عزای زخم تنت قاتلم شده...

(امام زمان معذرت می‌خوام آقا جان)

حالا عزای زخم تنت قاتلم شده
کابوس دست و پا زدنت ...

با نیزه پشت و رو شدنت...
خون لخته های پیرهنت قاتلم شده

یادم نرفته خاطره ی گوشواره ها
گودال و ازدحام و تنی پاره پاره را

(حسین جان...)

بعد از وداع بود که روزم سیاه شد
عباسمان که رفت حرم بی پناه شد

(بعد از عباس...)

با تازیانه ها بدنم راه راه شد
با من هر آنچه شد وسط قتلگاه...

با اینکه روزگار به غارت مرا سپرد
اما حسین دستی به پر چادرم نخورد

انگار داغ دار غمی تازه ام حسین
از هم گسست بعد تو شیرازه ام ...

من در غمت شریک و هم اندازه ام...
مجروح سنگ خورده ی دروازه ام...

می رفت بعد غربت صحرای کربلا
نیمی ز من به ناقه و نیمی به نیزه ها

«ادامه زمزمه حضرت زینب»

غریب رو نیزه، اصلا خبر داری
که دخترت دق کرد ، با گریه و زاری

تو کوچه و بازار، ماها رو می چرخوند
اونی که تو گودال، با پا برت گردوند

از رو بلندی، خودم می دیدم
با نیزه اومد ~گودال

با نیزه میزد، به پیکر تو
می رفتی هر دم ~از حال

غریب مادر...

(بگو ثوابشو هدیه کن به این شهدا)

غریب مادر، غریب مادر، غریب مادر، حسین

(همه روضه من این دو بند...)

تو رفتی زجر اومد، خون به دل ما شد
تازه غریبیمون دوباره معنا شد

از گوش اطفالت گوشواره دزدیدند
ما گریه می کردیم، اونا می خندیدند

بعد اسارت، رو دستای من
رد طنابه وای وای

سوالم اینه، مگه جای من
بزم شرابه وای وای

غریب مادر... (بذار صدات بپیچه تو این حسینیه شب عاشورای زینبه ها...)

غریب مادر، غریب مادر، غریب مادر، حسین

(این بند اگه داره ضبط میشه بیرون نره فقط برا گریه کناس امانت برامون باشه تا انشاالله قیامت)

تو دستای قاتل، مونده رد خونت
خودم می‌دیدم که، شکسته دندونت

(حسین جان؛ دیگه کسی نیست بعد این بیت بخواد آروم باشه...)

اشکای من واسه، یه داغ سنگینه
اگه زمین گیرم، دلیل اون اینه

او میکشید و ...
من می‌کشیدم من ناله قاتل، خنجر
او می برید و ...
من می بریدم من از حسین دل، اون سر

حسین مظلوم، ... حسین
غریب مادر، ... 

(صلی الله علیک یا ابا عبد الله
فرمودند براتون از عبدالله بن جعفر، گفت من نزدیک زینب نمی‌شدم، نه فقط توی این چند روزه بعد کربلا، لحظه های آخرم عبدالله از دور نظاره گره، نمی‌دونم چه حیایی مانع می شد نزدیک بی بی باشه، فرمود عبدالله دستور بده بسترم رو داخل حیاط خونه پهن کنن گفت خانوم الان حالتون مناسب و نیست حالتون خوب نیست تابش آفتاب بدنتون رو آزرده می کنه اذیت میشید. دیدن یه آه از ته دل کشید زینب فرمود عبدالله می‌خوام لحظه های آخر مثل داداشم حسین جون بدم زیر آفتاب بدنش مونده بود یه عده با سنگ می زدن یه عده با نیزه و شمشیر می زدن، امر زینب نمیتونه اطاعت کنه دستور داد غلامان بستر رو وسط صحن خانه پهن کردن بی بی داخل بستر خوابیده عبدالله میگه دیدم یه شی ای رو هی به سینه اش فشار میده هی به سینه می چسبانه رو قلبش گذاشته همچین که جان از بدن مفارقت کرد دست بی جان زینب افتاد جلو اومدم دیدم پیراهن خونین حسین رو سینه گذاشته...)